یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود

نمیدونم کی بود و کی نبود

اون که بود اصلا نبود

2تا بودن 

که یکیشون بود و اون یکی نبود

اونیکه نبود ،یه زمان بود

بود و خیلی چیزا به  بود گفت و یاد داد

اما بود ،هیچ وقت گوش نداد

 چون هیچ وقت فکر نمیکرد بود ، نبود شه

زدو بود اون نبود شد

شد یکی بود یکی نبود

ولی انگار یکی بود دنیا نبود

یکی بود خیلی دوست داره یکی نبود میبود

دوس داره میبود و بهش میگفت که هرچی گفتی راست بود و خیلی دوست دارم

ولی چه میشه کرد دیگه 

یکی بود یکی نبود


تقدیم به بود من


I love the little angel

به اعتقاد چند نفر من

اینو یه دوست که زیادم از دوستیمون نمیگذره واسم نوشته

و اعتقاد داره که این شخصیت خیلی شبیه به منه منم چون از این متن خوشم اومد و

دوست داشتم شما هم بخونید دقیقا همونو کپی کردم

ممنون دوست من...

یه سری مرداهستن...
تیپ های سنگین خاصی میزنن اکثراًمشکیپوشن اودکلن خاص،مثلاً لالیک میزنن
مشروب فقط ویسکی می خورن...
قهوه رو بدون شیر و شکر میخورن؛تلخه تلخ!
مردایی که سوار ماشین مشکیشون میشن و ساعت ۱ شب به بعد تنها تو خیابونا رانندگی میکنن در حالی که یه آهنگ خاصو ۱۰۰ بار گوش میکنن همونایی که تنها کافه و رستوران میرن شبا تنهایی قدم میزنن وسیگارشون رو بی تفاوت به همه چی میکشن...
از دور که نگاشون میکنی ابروهاشون گره خورده تو هم،همش فکر میکنن...
ولی وقتی نزدیک میری و باهاشون صحبت میکنی با نگاه و آرامش خاصی باهات حرف میزنن!
اینا بهترین آدما برا درد دلن.
همونایی که راجبه همه چیز اطلاعات دارن و نگفته میفهمن... اما این مردا یه زمان مثل مردای معمولی بودن!!!!
اسپورت میپوشیدن با صدای بلند میخندیدن فوتبال میدیدن و... خلاصه عین خیالشون نبود رنگی بودن!
تا اینکه یه روز یه زن اومد تو زندگیشون.عاشق شدن...زنی که زندگیشون و عوض کرد، تنهاشون گذاشت و رفت!.
از اون روز این مردا خیلی عجیب وخاص شدن.خلاصه این مردا از دور خیلی خوب و جذابن ولی اگه بخوای وارد زندگیشون بشی...وقتی بهشون بگی دوست دارم ،غصه رو تو چشاشون میبینی ...!انتظار نداشته باش بهت بگن منم دوست دارم!!!مکالمه های تلفنیشون کوتاه و مختصره و اکثراً زیاد حرف نمیزنن...برا قرارشون عجله و هیجان ندارن.این مردا دیگه سخت اعتماد میکنن.اگه بهشون دروغ بگی ،سعی نمیکنن ثابت کنن و مچ بگیرنو...بلکه یه لبخند کوچیک با چشای خمار میزنن وآروم پا میشن و میرن.وقتی رفتن دیگه هیچ وقت بر نمیگردن.
این مردا بزرگترین دردای دنیا رو تحمل کردن ....
in uni bud ke behetun goftam shabihe shomaSt ...

دلتنگی

بعضی وقتها

           آنقدر دلتنگ کسی

                      میشوی که اگر خودش بفهمد

                                    از نبودنش خجالت میکشد!

یک سال و پانزده روز


سلام

راستش روز اولی که این وبلاگ رو درست کردم دقیقا نمیدونستم چی میخوام توش بنویسم.

فقط دوس داشتم یه وبلاگ با اسم تو و اسم رمزمون داشته باشم.

نشد اسمشو بذارم ساتیش ، یه جورایی بلاگفا هم با ما نساخت....

مثل همه چیزا و کسایی که تو این یک سال با من نساختن...

دارم مازیار فلاحی گوش میدم ، تو رو دوس دارم....

یادش بخیر

یا آخرین وداع خودمون افتادم...

اگه بشه گفت وداع....

وداعی که واسه تو همش اشک بود و واسه من ناراحتی...

تو این یک سال به تک تک حرفات رسیدم...

راست میگفتی...

امشب از اون شباس که دلم بدجوری گرفته...

میخوام تا وقتی که به اینترنت دسترسی داشتم و تونستم بنویسم در دو دل کنم باهات...

ای کاش هنوز این دلخوشی رو داشتم که مثل اون یکی انتهاترین انتها میای سر میزنی...

ای کاش هنوز نظرات س.ا.ت.ی.ش میبود که

مثل اون موقع تا به اینترنت میرسیدم میرفتم نظراتمو چک میکردم

که ببینم شاید ، ای کاش ، خدا کنه تو نظر گذاشته باشی.

تا حداقل مثل اون زمان به بودنت حتی دور دل خوش میبودم ،

نه مثل الان که انگار در انتهاترین انتها که خودم ساختم و خواستم گم شدم.

یادته میگفتی چرا انتهاترین انتها؟؟؟؟

گفتم چون من انتهاترین انتها این دنیا ام....

یادته چه جوابی دادی؟؟؟؟؟

گفتی نه تا وقتی که منو داری و من هستم....

حالا چی؟؟؟؟؟

میدونم دارم تقاص تمام بدیهایی رو که در حقت کردم رو پس میدم....

وقتی بودی حتی در نبودتم دلخوش بودم که هستی...

ولی حالا چی به چی دلخوش باشم؟؟؟


یک سال و ده روز


یک سال و ده روز گذشت

هیچ وقت حتی تصور نبودنت و  بودن خودم و نداشتم

تو این ده روز خیلی ها ازم پرسیدن چرا مشکی پوشیدی؟؟؟

رنگ عشق یا رنگ غم؟؟؟؟

جوابی نداشتم بدم.....

حتی کسی یادش نبود ...

نمیدونم علی ، سارا ، بابک ، مهسا و بقیه ی بچه ها کجاان ،اصلا یادشون بوده    ؟؟؟؟؟؟

5 سال بودی و من حتی یک روز هم به خاطر تو زندگی نکردم .....

یک سال و ده روزه که رفتی و من هر روز با یاد تو ا که زنده ام ....

تنها یه آرزو دارم بشم کسی که تو دوست داشت ....

کسی که حداقل لیاقت دوس داشتن تو رو داشته باشم...

نمیتونم بگم چقدر دلم واست تنگ شده...

خیلی وقتها دوس دارم برم یه جایی و تا میتونم اسمتو فریاد بزنم...

اااااااااااااااااااااااااای ککککککککککککککککککککککککککاش میبودی...

ای کاش حداقل منم نمیبودم.....

نبودت رو خیلی تو زندگیم احساس میکنم...

ای کاش همون فرانسه میبودی....

ای کاش هیچ وقت سارا بهم نمیگفت رفتی....

ای کاش حداقل اونطوری ازت جدا نمیشدم...

ای کاش اون مهمونی رو میومدم...

ای کاش به مادرت قول نمیدادم...

ای کاش اصلا باهات اشنا نمیشدم...

ای کاش هیچ وقت ، هیچ وقت ، همدان نمیومدم...

ای کاش اون روز به فکر قولم با مسلم نمی افتادم...

ای کاش با اشکان دعوا نمیکردم...

ای کاش شمارمو هیچ وقت به علی نمیدادن...

ای کاش از علی هم بدم می امد..

ای کاش برخورد اول کاری میکردم که از منم مثل همه ی پسرا بدت میومد...

ای کاش هیچ وقت تولد سارا نمیومدم...

ای کاش هیچ وقت مریض نمیشدم...

ای کاش میتونستم حداقل یک بار دیگه میدیدمت...

ای کاش میشد  زمان رو به عقب برگردونم....

ای کاش ...........

ای کاش هایی که هیچ وقت اتفاق نمی افتن.....

تو یک سال گذشته هرکی رو دیدم با تو مقایسه کردم...

روز به روز از خودم متنفر تر شدم...

سکوی جلوی سفره خونه رو یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند ماه پیش رفتم اونجا...

داشتم خفه میشدم....

تصمیم گرفتم دیگه همدان نرم...

یادته یه زمان میگفتم شهر مورد علاقم واسه زندگی همدانه؟؟؟؟؟

الان شده شهر قصه های من....

تو یک سال گذشته بارها و بارها به خودمون

خاطراتمون و ادامه ی رابطمون این که هربار که قطع میشد

دوباره یه جوری که انگار خدا میخواد شروع میشد فکر کردم...

به این فکر کردم که اگه قرار بود آخرش اینطوری بشه چرااااااااااااا؟؟؟؟؟

چرا ادامه داشت؟؟؟؟

چرا نمیشد از هم جدا شیم؟؟؟

بد کردم باهات، میدونم....

باور کن هر کاری که کردم و هر چیزی که گفتم

واسه این بود که دوست داشتم...

واسه این بود میخواستم خوشبختی تو رو ببینم...

واسه این بود من لیاقت داشتن تورو نداشتم...

واسه این بود...

 دلم بد جوری واست تنگ شده....

باورت میشه گاهی گاهی از شدت دلتنگی تو اشک تو چشام جمع میشه؟؟؟

اونم منی که هیچ وقت گریه نمیکردم...

هر وقت گریه کسی رو میبینم به یاد گریه ی تو می افتم تو بیمارستان...

از مزدا 3 متنفر شدم...

یادته چقدر از این ماشین تعریف میکردم؟؟؟؟؟؟

واقعا چرا اینطوری شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهم همه چیز دادی....

خدا...

عشق...

انسانیت...

عاطفه...

غرور...

اعتماد به نفس...

همه چیز....

ازت ممنونم ....

خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دلم واست تنگ شده

ای کاش بودی


فرشته کوچولو رفت ......

ساتیش(فرشته کوچولو)


یک سال گذشت از زمانی که فرشته کوچولوم منو تنها گذاشت

هیچ وقت به این فکر نمیکردم زمانی بیاد و من باشم و اون نباشه

همیشه تمام برنامه ریزی زندگی من واسه بودن اون بود 

حتی اگه من نبودم اون بود

یه دلگرمی یه پشتوانه ی همیشگی برام بود

باهاش بد بودم ، 

بی وفایی ازم دید ، وفادار بود

بهش توهین کردم ، بهم از گل نازکتر نگفت

وقتی رفت تازه فهمیدم هر کاری و هر چیزی که میگفتم واسه این بود که خیلی دوسش دارم

یک سال قبلش قرار بود من برم اون باشه ولی نشد اون رفت و من موندم

هیچ وقت حتی بهش نگفتم که چقدر دوسش دارم

 


امیدوارم منو بخشیده باشه

 

 




شرمنده

تیش(شرندگی)


وقتی عشقت تنهات گذاشت

نگران خودت نباش که بدون اون چیکار کنی 

شرمنده ی دلت باش که بهت اعتماد کرد......

پیر مرد و دخترک

ساتیش(9)

فاصله دختر تا پير مرد يک نفر بود ؛ روي نيمکتي چوبي؛

روبه روي يک آب نماي سنگي . پيرمرد از دختر پرسيد:

 - غمگيني؟

 - نه .

 - مطمئني ؟

 - نه.

 - چرا گريه مي کني؟

 - دوستام منو دوست ندارن.

 - چرا؟

 - چون قشنگ نيستم .

 - قبلا اينو به تو گفتن ؟

 - نه.

 - ولي تو قشنگ ترين

 دختري هستي که من تا

 حالا ديدم .

 - راست مي گي؟

 - از ته قلبم آره

 دخترک بلند شد پيرمرد را بوسيد و به طرف دوستاش دويد؛ شاد شاد.

 چند دقيقه بعد پير مرد اشک هاش را پاک کرد؛ کيفش را باز کرد؛

عصاي سفيدش را بيرون آورد و رفت!!!

کاش

ساتیش(10)

کاش یه ماه هم بود موظف بودیم

از اذان صبح تا غروب فقرا رو سیر کنیم

نه اینکه گشنکی بکشیم تا اونهارو درک کنیم

دیشب گرسنه بود

ساتیش(11)


دیشب گرسنه بود دختری که مُرد

چه اسان به خاک پس دادیمش

همسایه اش زیارتش قبول

دیشب از سفر رسید ... مکه رفته بود



به چه می اندیشی دخترم....

ساتیش(8)

به چه می اندیشی دخترکم

به فقر ونداری....؟

به عروسک نداشته ات یا به شکلات یا لباس نو...

یا اینده در ابهامت؟

نه به نان می اندیشی که امشب با ان سیر شوی

عشق به پدر


پدر سیلی محکمی به صورت پسر زد و گفت:


پدر سگ، مگه این شام چه عیبی داره که لب نمیزنی؟نمک به حروم!!!

پسر در حالی که به نون و پنیر و مقداری سبزی چشم دوخته بود 

از پای سفره به گوشه ای


خزید و سر به بالین نهاد.

صبح فردا وقتی غذای پسر در بقچه پدر جای می گرف

ت پسرک دانست امروز بابا صبحانه


دارد، وچشمانش از شادی تر شد ...

خدایا

ساتیش(12)

خدایا نه آنقدر بزرگم که بتوانم ببخشم...

                      نه آنقدر کوچکم که بتوانم نبخشم...

                                                          خدایا بزرگم کن...

شما قضاوت کنید

ساتیش 7

  دستهای کوچکش

       به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی میرسن  


                    التماس میکند: آقا ... آقا... دعا میخری؟؟


  و حاجی بی اعتنا 

       تسیبح دانه درشتش را میگرداند و برای فرج آقا دعا میکند ....

هیچ کس نمی دانست

ساتیش6(هیچ کس نمیدانست)

و هیچ کس نمیدانست

                که نام آن کبوتر غمگین

                       که از قلبها گریخته ایمان است....

چوپان

ساتیش5(چوپان)

به چوپان گفتند:

دنیا چگونه است ؟!

گفت: گوسفندانم را که پشم چینی کردم ، نصفشان گرگ بودن...

آرامش

ساتیش4(آرامش)

آرامش

       یعنی هروقت قهر کردی 

                      مطمئن باشی که تا آشتی کنی ، 

                                             ههیشکی جات رو نمیگیره ....

عشق

ساتیش3(عشق)

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟

                           گفت آغازش سراسر بندگیست،

گفتمش پایان آنرا بگو؟

                            گفت پایانش همه شرمندگیست ،

گفتمش درمان دردم را بگو ؟

                             گفت درمانی ندارد ، بی وفاست

گفتمش یک اندکی تسکین آن؟

                              گفت تسکینش همه سوز و وفاست 

...

ساتیش2(...)

پسری دختر زیبایی دید و عاشق او شد

 چند ساعتی با هم قدم زدند که ناگهان 

بنز گرانقیمتی جلوی پای دختر ترمز زد 

دختر به پسر گفت خوش گذشت ولی نمیتوانم تا آخر عمرم پیاده باشم. بای

سوار ماشین شد و راننده گفت خانم لطفا پیاده بشید من راننده این آقا هستم

دکتر شریعتی

ساتیش 1(دکتر شریعتی)

به سه چيز تکيه نکن ، غرور، دروغ و عشق . آدم با غرور مي تازد،با دروغ مي بازد و با عشق مي ميرد...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

دوست داشتن كسي كه لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
آدمی را همواره در پی گم شده اش،
ملتهبانه به هر سو می کشاند...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند...!!

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد...!!